جدول جو
جدول جو

معنی پریشان حال - جستجوی لغت در جدول جو

پریشان حال
دلگیر، دل تنگ، بدبخت، مضطرب، بدحال
تصویری از پریشان حال
تصویر پریشان حال
فرهنگ فارسی عمید
پریشان حال
بد بخت دلگیر تنگدل بدحال بدبخت دلگیر مضطرب ناراحت
تصویری از پریشان حال
تصویر پریشان حال
فرهنگ لغت هوشیار
پریشان حال
آشفته، آشفته خاطر، افسرده، بدبخت، بینوا، پریشان، پریشان خاطر، دژم، زار، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب
متضاد: آسوده خاطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پریشان حال
فرسوده، وضعیت آشفته
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریشان حالی
تصویر پریشان حالی
بدحالی، برای مثال دوست آن دانم که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی (سعدی - ۷۱)، بدبختی، تنگدستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشان خیال
تصویر پریشان خیال
پریشان حواس، پریشان فکر، پراکنده فکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشان دل
تصویر پریشان دل
پریشان خاطر، دل تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
اضطراب. بدحالی. بدبختی. تنگدستی. تبه روزگاری:
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.
سعدی.
، ملالت. دلتنگی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مضطرب. پراکنده فکر
لغت نامه دهخدا
(پَ حَ)
مضطرب. پراکنده فکر
لغت نامه دهخدا
(پَ دِ)
پریشان خاطر. آشفته خاطر. پراکنده فکر:
دو درویش در مسجدی خفته یافت
پریشان دل و خاطرآشفته یافت.
(بوستان).
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از پریشان حالی
تصویر پریشان حالی
بدحالی تنگدستی بدبختی، دلتنگی ملالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان حواس
تصویر پریشان حواس
گیج درمانده پریشان فکر مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان خیال
تصویر پریشان خیال
پریشان فکر مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان دل
تصویر پریشان دل
پریشان فکر مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
بی نوایی، تنگدستی، تهیدستی، آشفته خاطری، دلتنگی، ملالت
متضاد: رفاه زدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد